پاریس در کشوری که حکومت آن مرکزیتر از هر کشور دیگر اروپایی اداره میشود، فقط یک پایتخت برای فرانسویان محسوب نمیشود. این شهر برای فرانسه همه چیز است و تاریخ نیز بارها نشان داده که سقوط پاریس، سقوط فرانسه است.
در هنگامه جنگ دوم جهانی با سرازیر شدن نیروهای ارتش هیتلری به پاریس، همه دنیا صحبت از سقوط فرانسه میکرد، در حالی که قسمت بزرگی از خاک فرانسه تا پایان جنگ به دست نیروهای آلمانی نیفتاد.این شهر علاوه بر آن، غرور فرانسه را نیز به نمایش میگذارد و شهردار، مقامی در حد وزیر یا به گفته فرانسویان رئیس جمهور مرکز فرانسه به حساب میآید.
شهرداری پاریس برای ژاک شیراک آزمونی برای آینده بود. در زمانی که فرانسوا میتران رئیس جمهور وقت فرانسه با طرحهای آیندهنگر خود برای پاریس، شهر را به سوی قرن بیست و یکم میکشاند و در آن سوی رودخانه سن ساختمانهایی به آسمان میرفت که فرانسویان متعصب را خشمگین کرده بود، ژاک شیراک با مدیریتی نمونه در کنار سنت، مدرنیته را نیز به شهر بازگرداند.
شهرداری پاریس، ژاک شیراک را به یکی از موفقترین شهرداران جهان تبدیل و پایه رسیدن او به مقام ریاست جمهوری را هموار کرد. شیراک که در سال 1932 در پاریس به دنیا آمد، دوبار به ریاست جمهوری فرانسه برگزیده شد.
او در سالهای 1995 و2002 سرنوشت فرانسه را به دست گرفت. وی که از بنیانگذاران حزب گولیست است، از سال1960 به صحنه سیاسی فرانسه آمد و همکار جورج پمپیدو و والری ژیسکاردستن بود.
در سالهای 1974 تا 1976 او به نخست وزیری فرانسه رسید و از سال 1977 تا 1995 که به ریاست جمهوری رسید، شهردار پاریس بود.
در زمان ریاست جمهوری فرانسوا میتران، او از سال 1986 تا 1988 بار دیگر در دورانی که حزب او از سوسیالیستها جلو افتاده بود، نخست وزیر فرانسه شد.
در سالهای 1981 و 1988 شیراک در راه رسیدن به مقام ریاست جمهوری ناکام ماند تا اینکه در سال 1995توانست در برابر نامزدی لیونل ژوسپن و ادوارد بالادور پیروز شود و به ریاست جمهوری برسد.
نخستین بحران، درست با آغاز ریاست جمهوری او همزمان بود و آن هنگامی بود که پس از وقفهای 3 ساله در دوران میتران، او بار دیگر دستور داد فرانسه آزمایش اتمی را در اقیانوس آرام انجام دهد.
آزمایش اتمی فرانسه همزمان با دورانی بود که موج عظیمی از مخالفان تسلیحات اتمی اروپا را در برگرفته بود و شیراک به عنوان رئیس جمهوری که افکار عمومی جهان را هنگامی که منافع کشورش اقتضا کند به هیچ میانگارد، در آن هنگام مطرح شد.
در مورد تاریخ فرانسه و آنچه فرانسویان هنگام اشغال فرانسه از سوی ارتش هیتلری انجام داده بودند، شیراک موضعی تازه گرفت و در سخنانی در 16 ژوئن سال1995، آنچه را فرانسویان تا آن هنگام به آن اعتراف نکرده بودند به سخره کشید،و صحبت از گناه کشورش کرد که به گفته او گناهی سیاسی و انسانی بود.
شیراک در سال 1997پارلمان فرانسه را به امید به دست آوردن طرفداران بیشتری در پارلمان منحل و انتخابات زودهنگامی را اعلام کرد.نقشه او ولی به بار ننشست و ژوسپن سوسیالیست برنده انتخابات شد.
شیراک مجبور شد در 5 سال بعد، مسالمت با پارلمان را در پیش گیرد؛ موضوعی که در قانون اساسی فرانسه پیشبینی آن نشده بود و از همان هنگام اصطلاحی به فرهنگ سیاسی فرانسه به نام کوابیتاسیون (cohabitation)اضافه شد که گویای چنین وضعی بود.
شیراک در سال 2002، بار دیگر نامزد ریاست جمهوری شد ولی این بار در دور اول توانست فقط 88/19درصد آرا را به دست آورد و در کنار او، لوپن افراطی به دور دوم راه یافت.
آنچه این انتخابات را به بحث روز اروپا تبدیل کرد، شکست سخت سوسیالیستها بود.در دور دوم، سوسیالیستها چارهای به غیر از پشتیبانی از شیراک ندیدند زیرا رئیس جمهوری لوپن به عقیده آنان میتوانست فرانسه را با انزوایی جهانی روبهرو کند.
در این دور از انتخابات، شیراک با اختلاف فاحش، ژان ماری لوپن را کنار زد و برای دور دوم به ریاست جمهوری فرانسه برگزیده شد.
پیش از انتخابات، دوره ریاست جمهوری فرانسه از 7سال به 5 سال کاهش یافت و بدینترتیب، شیراک توانست به مدت 12سال سرنوشت فرانسه را در دست گیرد.
در شامگاه یازدهم ماه مارس امسال، شیراک در سخنانی به ملت فرانسه گفت که در انتخابات ریاست جمهوری بعدی شرکت نخواهد کرد.براساس قانون اساسی فرانسه محدودیتی برای دورسوم شرکت در انتخابات در نظرگرفته نشده است و شیراک میتوانست- اگر مایل باشد- بازهم بخت خود را بیازماید.
شیراک که متولد پاریس در سال 1932 است در ماههای اخیر از بیماری چشم نیز رنج میبرد و آنگونه که نزدیکانش اعلام کردند ترجیح داد که صحنه سیاسی فرانسه را پس از 40 سال ترک کند.
دوران شیراک پیچ و خمهای بسیار داشت و شاید مهمترین تصمیم سیاسی او در دور دوم زمامداریاش، فاصله گرفتن از سیاست آمریکا بود که اوج آن سرپیچی فرانسه و آلمان از همراهی با لشگرکشی آمریکا به عراق بود.
همگرایی فرانسه و آلمان در اروپا که از زمان ریاست جمهوری شارل دوگل در فرانسه و کنراد ادنائر در آلمان شروع شده بود، بدون توجه به تغییر رئیسان 2 کشور، همواره مسیر ثابت را دنبال کرده است و این رسمی نانوشته شده که نخستین دیدار خارجی رئیس جمهور فرانسه پس از انتخاب آلمان باشد و آخرین خداحافظی او نیز به آلمان ختم شود.
شیراک در حقیقت آخرین نماینده نسلی است که جنگ جهانی دوم را به خاطر دارند. هم در فرانسه و هم در آلمان، اکنون نسلی بر سر کار آمده یا خواهند آمد که گناه پدران را به خاطر جنگی خانمان برانداز به دوش نمیکشند.
شیراک در کنار ژیسکاردستن، اکنون به سیاستمداران سالخوردهای در فرانسه میپیوندد که سیاستمداران جوانتری که سرنوشت کشور را در دست میگیرند نمیتوانند از تجربههای آنان استفاده نکنند. این رسم اروپاست که هرگز سیاستمداری را برای همیشه از صحنه سیاست حذف نمیکند، زیرا همه آنان در سربلندی کشور گام برداشتهاند.
فاصله گرفتن اختلافهای طبقاتی بین فرزندان مهاجران با طبقه متوسط فرانسه و کتمان کردن نژادپرستی در این کشور که سالها میزبان هزاران مهاجر از مستعمرههای خود بود، در پایان دوران ریاست جمهوری ژاک شیراک او را با شورشهای خیابانی نیز مواجه کرد و فرانسه به یکباره دریافت که دوران سکوت شکسته شده است.
فرزندان مهاجران دیگر حاضر نبودند تحقیر پدرانشان را بپذیرند و همین موضوع، به آنان قدرت مقابله با تبعیض را داد. آنان دریافتند که از قدرت بالایی- اگر انسجام داشته باشند- برخوردارند و به یکباره سیاستمداران فرانسه نیز به این نیروی تازه ظهور کرده، توجه کردند.
فرانسه، یکبار دیگر در دهه شصت میلادی - در زمان ریاست جمهوری شارل دوگل - با شورشهای خیابانی جوانان روبهرو شده بود ولی این بار شورشها تفاوت فاحشی با آن دوران داشت.
دانشگاهیان و روشنفکران دهه60 میلادی، آرمانخواهانی بودند که برای دنیایی بهتر و در ضدیت با نظامهای به ارث گرفته شده از گذشته، به خیابانها ریخته بودند ولی اینبار آرمانخواهی جای خود را به تلاش برای بهتر زیستن داده بود. به همین دلیل نیز شیراک مجبور نشد، همانند دوگل از مسند ریاست جمهوری کنار رود.
آخرین خبری که شیراک را بار دیگر در صحنه جهانی مطرح کرد، مصاحبه او با چند مجله در مورد موضوع اتمی ایران بود. او گفته بود حتی اگر ایران به تسلیحات اتمی نیز دست یابد، چندان برای جهان مخاطرهانگیز نیست.
این دیدگاه او موجی از اعتراض را به ویژه در بین نومحافظهکاران آمریکایی و یهودیان به وجود آورد و شیراک مجبور شد گفته خود را به گونه دیگر تصحیح کند. دوران شیراک اکنون به پایان رسیده است و او در حالی کاخ الیزه را ترک میکند که نقش او در رسیدن به اروپای یکپارچه، غیر قابل انکار است.
اروپا به سوی جوانگرایی رفته است ولی ایده اروپای یکپارچه که بیش از 40سال پیش با قرارداد رم طرح آن ریخته شد و سیاستمداران خبره آن دوره آرزوی آن را داشتند، اکنون به سوی تکامل پیش میرود. موسیو شیراک دیگر در الیزه نمیماند ولی پاریس و فرانسه از او همیشه یاد خواهد کرد.